تقابل قدرت با تعامل داستان جدیدی نیست، به درازای تاریخ سرکوب پیشینه دارد. اما در روزگار ماست که این دوگانگی بیش از پیش دیده می شود.
این گزاره بدیهی است که انسان موجودی اجتماعی است و حیات او در قبال زندگی با دیگران است. اگر این گونه باشد پس معماری که هدفش تامین کالبد برای زندگی انسان است باید تولیدگر فضاهای تعاملی نیز باشد. مثال واضح این امر ساخت شوراهای شهر و سنیوریا در ایتالیای دوران رنسانس است.
اما در جوامع اقتدارگرایی مثل کشور ما هیچگاه این خواست ها فریاد زده نشدند. اگر فضایی برای تعامل هم لازم بود پس پرده بود و یا در پشت نقاب عناوین توجیه پذیری مثل مسجد، حسینه و تکیه و یا قهوهخانه ها. باغ های شیراز هم از همین قسم اند. به جرئت شیراز از معدود شهرهایی بود که دیدم و زندگی شهری در آن جریان داشت.
اما بعد فکر میکنم که فریاد جسورانه اما منفعلانه تعامل خواهی کلیشه شده و باید به فکر پیشنهاد مصلحانه بود. نمیدانم شاید بازآفرینش همان روش قدیمی هم کارساز باشد و یا بوده اما بمباران اطلاعاتی چنان که در آخر این متن شاهدش بودیم فقط خواننده ناآشنا را اقناع میکند که دردیست از دردها و درمان هم نمیدانیم...
و له الحمد
8 مهر 97