جستار

رسانه ای برای نقد

۱۰ مطلب با موضوع «نقد» ثبت شده است

هجده: نقدِ نقد شانرده

آشفتگی را می پذیرم. آشفته نوشته بودم چون قصد نفی یا اثبات چیزی را نداشتم. هیچ ارجاعی ندادم و همه در حد اشاره بود و العاقل یکفیه الاشاره!

انسان شناس نیستم اما حق پرسیدن پرسش های انسان شناسانه را دارم. آدم است دیگر می‌خواهد بداند. کل این متن طرح مسئله ای بیش نبود و نیست. هیچ سطری نتیجه نبود فقط گمان هایی بود که درگیرشان شدم.

ام انسان ناطق یعنی انسان خردمند اما خرد را قدما مبهم باقی گذاشته اند و ما‌به‌ازای عینی برایش پیشنهاد نکردند.

البته ناطق به معنای سخنگو برداشت جدید تری است و نطق در معنای پیشینی خرد محض است و نه حتی قوه تکلم که خود تکلم که بعد ها به آن دلالت می‌کند.

زبان بازتاب خیال انسان است و وابسته به فعالیت ذهنی او و نه خرد. گوسفند هم این گونه فعالیت را دارد. منتها گوسفند بیچاره به قوه تکلم در تکاملش دست نیافته و آدم نشده.

۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

هفده: نقدی بر جستار شانزده، حیوان ناطق؟

رویکرد نویسنده ستودنی است که در آغاز از انسان‌شناسی شانه خالی می‌کند؛ زیرکانه بیان شده؛ چرا که رویکرد جایگزین را اعلام نمی‌کند؛ ولی اصلا تاثیر خوبی بر خواننده ندارد و از ارزش متن می‌کاهد. به هر حال محتوا آن‌قدر عمیق است که برای شروع به این نیمچه بند اولیه نیاز داشته باشد.

بندهای دوم و سوم در امتداد یکدیگرند؛ ریتم سریع محتوا به خواننده اجازه‌ی خسته شدن نمی‌دهد و مثال‌های متنوع به هر مخاطب عامی فرصت ندانستن بعضی از آن‌ها را می‌دهد. هر دو بند در مجموع روایت‌های مختلفی است از پرسش پاراگراف اول: «من کیستم؟» ساختار هر دو پاراگراف یکی است. ابتدا مثال‌های متعدد از همان پرسش می‌آید؛ بعد به یکباره زیر میز می‌زنیم: «شاید این ریسمان بافتن‌ها بیهوده باشد.»/«دنیای ما پر است از تعریف‌ها که خود را با آن‌ها گول می‌زنیم.» و پایان پاراگراف هم پرسش برانگیز به پایان می‌رسد. جنجالی‌ترین جمله‌ای که ساختار هر دو بند را متشنج کرده روایت «الانسان حیوان ناطق» و استنباط «خرد» از آن است؛

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد فرید مصلح

پانزده: نقدی بر جستار دوازده

تقابل قدرت با تعامل داستان جدیدی نیست، به درازای تاریخ سرکوب پیشینه دارد. اما در روزگار ماست که این دوگانگی بیش از پیش دیده می شود.

این گزاره بدیهی است که انسان موجودی اجتماعی است و حیات او در قبال زندگی با دیگران است. اگر این گونه باشد پس معماری که هدفش تامین کالبد برای زندگی انسان است باید تولیدگر فضاهای تعاملی نیز باشد. مثال واضح این امر ساخت شوراهای شهر و سنیوریا در ایتالیای دوران رنسانس است.

اما در جوامع اقتدارگرایی مثل کشور ما هیچگاه این خواست ها فریاد زده نشدند. اگر فضایی برای تعامل هم لازم بود پس پرده بود و یا در پشت نقاب عناوین توجیه پذیری مثل مسجد، حسینه و تکیه و یا قهوه‌خانه ها. باغ های شیراز هم از همین قسم اند. به جرئت شیراز از معدود شهرهایی بود که دیدم و زندگی شهری در آن جریان داشت.

اما بعد فکر می‌کنم که فریاد جسورانه اما منفعلانه تعامل خواهی کلیشه شده و باید به فکر پیشنهاد مصلحانه بود. نمی‌دانم شاید بازآفرینش همان روش قدیمی هم کارساز باشد و یا بوده اما بمباران اطلاعاتی چنان که در آخر این متن شاهدش بودیم فقط خواننده ناآشنا را اقناع می‌کند که دردیست از دردها و درمان هم نمی‌دانیم...

و له الحمد

8 مهر 97

۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

چهارده: نقدی بر یادداشت سیزده، به حال کدام بگرییم؟ معماری یا اسنادش؟

معروف است که در دوره‌ی سلطنت پهلوی اول و در عصر اقتدارگرایی که بازتعریف هویت ایرانی یکی از اهداف بود، معماری به‌مثابه یک ابزار تبلیغاتی مورد توجه حکومت قرار گرفت و آثار زیادی ساخته شد. منقول است که رضاشاه در هنگام بازدید و یا بهره‌برداری از این آثار، گاها انتظارات دیگری از شکل معماری آن داشته و نسبت به آن ابراز نارضایتی می‌کرد. بنابراین معماری آن‌زمان چنان قدرتمند بود که در برابر خرده‌فرمایشات یک «نظامی» بلندمرتبه مقاومت می‌کرد. 

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد فرید مصلح

یازده: نقدی بر جستار ده

من متن را از آخر می‌خوانم. ابتدا با نگارنده همدلی می‌کنم چراکه هدف در معماری قابل ترجمه است اما شاید مابه‌ازای فلافل فروشی‌های شکم‌پر‌کن و رستوران مجلل را دقیق نیابم. ولی مهم نیست مقصود دو سر طیف معماری کیفی است گیرم با خط‌کشی خاص. جوج های شمال و شوری غذای دختران دم بخت کار را سخت‌تر می‌کند. نمی‌فهمم که مقصود، انگیزه و قصد معمار است برای ساخت ساختمان یا کاربری بعدی فضا که به روابط اجتماعی و امثالهم می‌انجامد. مثلا خانه‌ی مادر‌بزرگ دلنشین است نه برای این که معمارش آن را دلنشین ساخته که به یمن وجود مادربزرگ. اما باز هم مهم نیست. نمی‌دانم که ترجمه گوجه‌ای که سس کچاپ می شود در معماری چیست. چون مصالح معماری بسیار ناشناخته ترند و هرکسی نمی‌شناسد حتی خود معماران. اما بیشتر مواد آشپزی را همه دیده‌اند. اینجاست که می فهمم مشکلم با این تمثیل طول و دراز چیست. آشپزی حرفه‌ای است که حرفه‌ای هایش در همه‌ی خانه‌ها پیدا می‌شوند و آدمی ناگزیر است که محصولش را هر روز به کار ببرد اما معماری فقط در وجه دوم با آشپزی مشترک است. معماران عده‌ی معدودند. اما این هم خیلی اهمیت ندارد. برای من مهم این بود که از خواندن متن لذت بردم. بیان سهل‌الوصولی داشت که سر راست دلالت‌هایش را می‌رساند. شاید سرتاسرش چیز جدیدی به من نیفزود اما برای کسی که هم آشپزی می‌کند و هم معماری، باب دیدگاه جدیدی را گشود. تمام متن داشت می‌‌گفت که هم معماری و هم آشپزی چیزی از جنس طراحی‌اند و من هم این گفته را تصدیق می‌کنم.

ده: قاشق چنگال معماری کجاست؟

۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

نه: نقدی بر جستار هفت

مطلب پیش رو برای اثبات است؛ گزاره‌های ادعایی دارد و به‌وسیله‌ی گزاره‌هایی دیگر پشتیبانی می‌شود. در چنین ساختار منطقی و غیرکلیشه‌ای، مهم‌ترین نکته، ارتباط منطقی بین گزاره‌هاست. بنابراین ترجیح می‌دهم نقدم را با تاکید بر این موضوع پیش ببرم.

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد فرید مصلح

هشت: نقدی بر نقد شش، رسالت متن

در پاسخ به نقد ششم، لازم دیدم که به چهار مساله اشاره کنم:
۱- جایگاه متن و نوع مخاطب
۲- رسالت متن
۳- در دفاع از «کاریکاتور» و «عرفی»
۴- منابع اصلی متن
ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد فرید مصلح

شش: نقدی بر جستار پنج، عرف کاریکاتوری


اولین بار که شاید ماه ها پیش بود وقتی این متن به چشمم آمد با خواندن همان چند سطر اول با خودم گفتم:" از همان متن های توصیفی کلیشه ای است." که بود. بند اول توصیفی است کلی و شخصی از وضعیت معماری و البته آموزش معماری. در حکم پیش درآمدی است که باید مخاطب را برای ورود به بحث آماده کند که البته نمی کند. به کلمات آخر که می رسی ناگهان میان ساختار درسی دانشکده معماری دانشگاه تهران رها می شوی. 

ادامه مطلب...
۱ نظر
محمد جواد احمدی زاده

چهار: نقدی بر جستار دو، هنر بافی

همین ابتدا می گویم که خیالم راحت شود، نوشته درگیر یک ادعاست و بیشتر که جلو می رویم بسط پیدا می کند. اواسط مطلب نگارنده فراموش می‌کند که ادعایش را باید ثابت کند و به سراغ نتایج ریشه ای این مشکل مدعای خود می رود و در آخر هم  بی آن که هنر را تعریف کرده باشد خواستار بازتعریف آن می شود.

اما این ها که گفتم سخت گیری هایی بیش نبود. لزومی ندارد تمام نوشته های عالم از منطق تعریف شده نوشتار علمی پیروی کنند، نویسنده گاهی باید با لطایف الحیل مخاطب خود را سرگرم کند تا او قانع مطلب را ترک کند. مثلا بیایید کمی روشن تر این مطلب را بررسی کنیم. هنر و تاریخ و مردم محل شاید تقاطعی باشد برای ادعای نگارنده. من ابتدا ترجیح می دهم هنر را در ظرف تاریخ بریزم و سپس از زاویه جامعه و مردم به آن بنگرم تا شاید هنر آماتور(!) و هنرمند آماتور معلوم شود که چیست و کیست.

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

سه: نقدی بر جستار یک

مطلب یک، درباره‌ی موضوعی کلی است و باعث خرسندی است که نگارنده دچار کلی‌گویی نمی‌شود و در این موضوع بزرگ از یک شاخه به شاخه‌ی دیگر نمی‌رود و صرفا به تحلیل موضوع «احتمال‌انگاری تاریخ» می‌پردازد. نویسنده بدون مقدمه و با جمع بستن خود و تمام خوانندگان در ضمیر «ما» به یک دیدگاه غلط می‌تازد. جمله‌ی اول موید سبک نوشتاری اوست و تا پایان مقاله نیز حفظ می‌شود: محکم، ساختاریافته و بدون شوخی که ابتدا گزاره‌ را به میان می‌آورد و سپس ادله را.

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد فرید مصلح