مطلب یک، دربارهی موضوعی کلی است و باعث خرسندی است که نگارنده دچار کلیگویی نمیشود و در این موضوع بزرگ از یک شاخه به شاخهی دیگر نمیرود و صرفا به تحلیل موضوع «احتمالانگاری تاریخ» میپردازد. نویسنده بدون مقدمه و با جمع بستن خود و تمام خوانندگان در ضمیر «ما» به یک دیدگاه غلط میتازد. جملهی اول موید سبک نوشتاری اوست و تا پایان مقاله نیز حفظ میشود: محکم، ساختاریافته و بدون شوخی که ابتدا گزاره را به میان میآورد و سپس ادله را. به همین خاطر خبری از مقدمهچینی یا توضیحات اضافه نیست. چند سطر جلوتر جملهای چالش برانگیز وجود دارد: «این سادهانگاری ماست که با قطعیت به تاریخ نگاه میکنیم.» ممکن است که اینجا خوانندگانی مثل من سردرگم و هاج و واج شوند. اگر تاریخ وقایعی است که رخ داده، بنابراین سراسر وقایع است و وقایع از قطعیات است. بنابراین چند احتمال میدهم:
تعریف نگارنده از تاریخ متفاوت است.
احتمال میرود که با توجه به جملهبندیهای قبلی، نگارنده قطعیت را با علت و معلول یکی فرض گرفته باشد که فرضی غیر دقیق است.
فرض محتملتر ایناست که جمله محذوفاتی دارد که از بیان آنها امتناع شده.
فرض آخر، من نیز سادهانگارم!
پس از بیان این جمله، دلایلی دیگر بیان میشود؛ جملاتی که بار منطقی متن را بالا میبرد و البته از سویی موجب خستهشدن ذهن خواننده میشود. درست در همین لحظه فرشتهی نجات میآید و آن تشابه تاریخ به قصه است. از این جا به بعد پردهی دوم آغاز میشود و نگارنده از توصیف دنیای علت و معلولی دست کشیده و به توصیف دنیای احتمالات میپردازد. پردهی سوم را میتوانیم جملهی پایانی متن و نتیجهگیری نگارنده بدانیم. متن بصورت کلی دارای سه پرده است و ارائهی مفاهیم روندی مشخص دارند؛ ابتدا از علت و معلول و قطعیتها سخن میآید و بعد به احتمالات میپردازد و در نتیجهگیری دوباره از قطعیت سخن میآید. شاید اگر نوشتار قدری بلندتر بود و یا با توجه به ثقیل بودن جملهبندیها لازم بود تا پیش از جملهی پایانی، مخاطب را دوباره به یاد پردهی اول یا نظام علت و معلولی بیندازیم. نتیجهگیری را باید موفقیت آمیز دانست؛ چرا که گزارهی «تاریخ شناخت چگونگی رفتار احتمالات است...» گزارهای است که تا پیش از خواندن این مقاله بدیهی نبوده. اما ایکاش نویسنده با کوتاه کردن جملات پایانی، اثربخشی و ماندگاری آن را در ذهن خواننده دوچندان میکرد.