جستار

رسانه ای برای نقد

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شانزده» ثبت شده است

هجده: نقدِ نقد شانرده

آشفتگی را می پذیرم. آشفته نوشته بودم چون قصد نفی یا اثبات چیزی را نداشتم. هیچ ارجاعی ندادم و همه در حد اشاره بود و العاقل یکفیه الاشاره!

انسان شناس نیستم اما حق پرسیدن پرسش های انسان شناسانه را دارم. آدم است دیگر می‌خواهد بداند. کل این متن طرح مسئله ای بیش نبود و نیست. هیچ سطری نتیجه نبود فقط گمان هایی بود که درگیرشان شدم.

ام انسان ناطق یعنی انسان خردمند اما خرد را قدما مبهم باقی گذاشته اند و ما‌به‌ازای عینی برایش پیشنهاد نکردند.

البته ناطق به معنای سخنگو برداشت جدید تری است و نطق در معنای پیشینی خرد محض است و نه حتی قوه تکلم که خود تکلم که بعد ها به آن دلالت می‌کند.

زبان بازتاب خیال انسان است و وابسته به فعالیت ذهنی او و نه خرد. گوسفند هم این گونه فعالیت را دارد. منتها گوسفند بیچاره به قوه تکلم در تکاملش دست نیافته و آدم نشده.

۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

هفده: نقدی بر جستار شانزده، حیوان ناطق؟

رویکرد نویسنده ستودنی است که در آغاز از انسان‌شناسی شانه خالی می‌کند؛ زیرکانه بیان شده؛ چرا که رویکرد جایگزین را اعلام نمی‌کند؛ ولی اصلا تاثیر خوبی بر خواننده ندارد و از ارزش متن می‌کاهد. به هر حال محتوا آن‌قدر عمیق است که برای شروع به این نیمچه بند اولیه نیاز داشته باشد.

بندهای دوم و سوم در امتداد یکدیگرند؛ ریتم سریع محتوا به خواننده اجازه‌ی خسته شدن نمی‌دهد و مثال‌های متنوع به هر مخاطب عامی فرصت ندانستن بعضی از آن‌ها را می‌دهد. هر دو بند در مجموع روایت‌های مختلفی است از پرسش پاراگراف اول: «من کیستم؟» ساختار هر دو پاراگراف یکی است. ابتدا مثال‌های متعدد از همان پرسش می‌آید؛ بعد به یکباره زیر میز می‌زنیم: «شاید این ریسمان بافتن‌ها بیهوده باشد.»/«دنیای ما پر است از تعریف‌ها که خود را با آن‌ها گول می‌زنیم.» و پایان پاراگراف هم پرسش برانگیز به پایان می‌رسد. جنجالی‌ترین جمله‌ای که ساختار هر دو بند را متشنج کرده روایت «الانسان حیوان ناطق» و استنباط «خرد» از آن است؛

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد فرید مصلح

شانزده: حیوانِ ...

به راستی که من انسان شناس نیستم. حتی  گزاره ای هم در انسان شناسی نمی‌دانم اما پرسش کلاسیک «من کیستم» مرا به توهماتی رساند راجع به این که چگونه انسان تعریف می شود که داستانش را بازگو می‌کنم. 

زمانی بود که افلاطون برای توجیه و تشکیک وجود اشیا و افراد ایده "مثل" را مطرح کرد. به زبان ساده تر وجودی هیولایی و خارج از واقعیت محسوس. این ایده بسط یافت و در تفسیر آثار ارسطو مراتب وجود شکل گرفت و سپس پورسینا ادراک جهان را بدون انسان بی معنی شمرد و دستگاه فکری بشر انسان را مرجع وجود قلمداد می کرد. تا این جا انسان موجودی هوشمند یا بهتر بگویم تنها موجود هوشمند است که امثال برای اوست که از عالم معنا به عالم وقوع می رسند. اما شاید این آسمان ریسمان بافتن ها بیهوده باشد چرا که همان مفسران بودند که خیلی ساده تر گفتند که «الانسانُ حَیوان ناطق». انسان حیوان خردمند است. اما این خرد چیست؟

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده