جستار

رسانه ای برای نقد

۸ مطلب توسط «محمد جواد احمدی زاده » ثبت شده است

هجده: نقدِ نقد شانرده

آشفتگی را می پذیرم. آشفته نوشته بودم چون قصد نفی یا اثبات چیزی را نداشتم. هیچ ارجاعی ندادم و همه در حد اشاره بود و العاقل یکفیه الاشاره!

انسان شناس نیستم اما حق پرسیدن پرسش های انسان شناسانه را دارم. آدم است دیگر می‌خواهد بداند. کل این متن طرح مسئله ای بیش نبود و نیست. هیچ سطری نتیجه نبود فقط گمان هایی بود که درگیرشان شدم.

ام انسان ناطق یعنی انسان خردمند اما خرد را قدما مبهم باقی گذاشته اند و ما‌به‌ازای عینی برایش پیشنهاد نکردند.

البته ناطق به معنای سخنگو برداشت جدید تری است و نطق در معنای پیشینی خرد محض است و نه حتی قوه تکلم که خود تکلم که بعد ها به آن دلالت می‌کند.

زبان بازتاب خیال انسان است و وابسته به فعالیت ذهنی او و نه خرد. گوسفند هم این گونه فعالیت را دارد. منتها گوسفند بیچاره به قوه تکلم در تکاملش دست نیافته و آدم نشده.

۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

شانزده: حیوانِ ...

به راستی که من انسان شناس نیستم. حتی  گزاره ای هم در انسان شناسی نمی‌دانم اما پرسش کلاسیک «من کیستم» مرا به توهماتی رساند راجع به این که چگونه انسان تعریف می شود که داستانش را بازگو می‌کنم. 

زمانی بود که افلاطون برای توجیه و تشکیک وجود اشیا و افراد ایده "مثل" را مطرح کرد. به زبان ساده تر وجودی هیولایی و خارج از واقعیت محسوس. این ایده بسط یافت و در تفسیر آثار ارسطو مراتب وجود شکل گرفت و سپس پورسینا ادراک جهان را بدون انسان بی معنی شمرد و دستگاه فکری بشر انسان را مرجع وجود قلمداد می کرد. تا این جا انسان موجودی هوشمند یا بهتر بگویم تنها موجود هوشمند است که امثال برای اوست که از عالم معنا به عالم وقوع می رسند. اما شاید این آسمان ریسمان بافتن ها بیهوده باشد چرا که همان مفسران بودند که خیلی ساده تر گفتند که «الانسانُ حَیوان ناطق». انسان حیوان خردمند است. اما این خرد چیست؟

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

پانزده: نقدی بر جستار دوازده

تقابل قدرت با تعامل داستان جدیدی نیست، به درازای تاریخ سرکوب پیشینه دارد. اما در روزگار ماست که این دوگانگی بیش از پیش دیده می شود.

این گزاره بدیهی است که انسان موجودی اجتماعی است و حیات او در قبال زندگی با دیگران است. اگر این گونه باشد پس معماری که هدفش تامین کالبد برای زندگی انسان است باید تولیدگر فضاهای تعاملی نیز باشد. مثال واضح این امر ساخت شوراهای شهر و سنیوریا در ایتالیای دوران رنسانس است.

اما در جوامع اقتدارگرایی مثل کشور ما هیچگاه این خواست ها فریاد زده نشدند. اگر فضایی برای تعامل هم لازم بود پس پرده بود و یا در پشت نقاب عناوین توجیه پذیری مثل مسجد، حسینه و تکیه و یا قهوه‌خانه ها. باغ های شیراز هم از همین قسم اند. به جرئت شیراز از معدود شهرهایی بود که دیدم و زندگی شهری در آن جریان داشت.

اما بعد فکر می‌کنم که فریاد جسورانه اما منفعلانه تعامل خواهی کلیشه شده و باید به فکر پیشنهاد مصلحانه بود. نمی‌دانم شاید بازآفرینش همان روش قدیمی هم کارساز باشد و یا بوده اما بمباران اطلاعاتی چنان که در آخر این متن شاهدش بودیم فقط خواننده ناآشنا را اقناع می‌کند که دردیست از دردها و درمان هم نمی‌دانیم...

و له الحمد

8 مهر 97

۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

یازده: نقدی بر جستار ده

من متن را از آخر می‌خوانم. ابتدا با نگارنده همدلی می‌کنم چراکه هدف در معماری قابل ترجمه است اما شاید مابه‌ازای فلافل فروشی‌های شکم‌پر‌کن و رستوران مجلل را دقیق نیابم. ولی مهم نیست مقصود دو سر طیف معماری کیفی است گیرم با خط‌کشی خاص. جوج های شمال و شوری غذای دختران دم بخت کار را سخت‌تر می‌کند. نمی‌فهمم که مقصود، انگیزه و قصد معمار است برای ساخت ساختمان یا کاربری بعدی فضا که به روابط اجتماعی و امثالهم می‌انجامد. مثلا خانه‌ی مادر‌بزرگ دلنشین است نه برای این که معمارش آن را دلنشین ساخته که به یمن وجود مادربزرگ. اما باز هم مهم نیست. نمی‌دانم که ترجمه گوجه‌ای که سس کچاپ می شود در معماری چیست. چون مصالح معماری بسیار ناشناخته ترند و هرکسی نمی‌شناسد حتی خود معماران. اما بیشتر مواد آشپزی را همه دیده‌اند. اینجاست که می فهمم مشکلم با این تمثیل طول و دراز چیست. آشپزی حرفه‌ای است که حرفه‌ای هایش در همه‌ی خانه‌ها پیدا می‌شوند و آدمی ناگزیر است که محصولش را هر روز به کار ببرد اما معماری فقط در وجه دوم با آشپزی مشترک است. معماران عده‌ی معدودند. اما این هم خیلی اهمیت ندارد. برای من مهم این بود که از خواندن متن لذت بردم. بیان سهل‌الوصولی داشت که سر راست دلالت‌هایش را می‌رساند. شاید سرتاسرش چیز جدیدی به من نیفزود اما برای کسی که هم آشپزی می‌کند و هم معماری، باب دیدگاه جدیدی را گشود. تمام متن داشت می‌‌گفت که هم معماری و هم آشپزی چیزی از جنس طراحی‌اند و من هم این گفته را تصدیق می‌کنم.

ده: قاشق چنگال معماری کجاست؟

۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

هفت:‌ معماری هنر نمی‌باشد.

هنر ابزار بیان است. جهان غرب را که جستجو کنیم قبل از سده ۱۵ میلادی کلمه لاتین artem که همان ریشه ی art انگلیسی است معنایی جز مهارت عملی نمی‌داده و از آن پس هم معنایی شبیه قالب انتقال معنا گرفته و حال هم هنر! هنر در ساحت اول خود ابزار است یعنی به خودی خود موضوع نیست بلکه موضعی است که برای هدفی که آن هم بیان اندیشه است که برای انتقال نیازمند صورتمند شدن بوده و حال شکل یافته در یکی از هنرها و قابل درک است. با این نگاه منطقی است که هنر را در دوران کلاسیک نیز جستجو کنیم. هنر مهارتی است برای انتقال اندیشه و هنرمند فردی است ماهر و پیشه ور.

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

شش: نقدی بر جستار پنج، عرف کاریکاتوری


اولین بار که شاید ماه ها پیش بود وقتی این متن به چشمم آمد با خواندن همان چند سطر اول با خودم گفتم:" از همان متن های توصیفی کلیشه ای است." که بود. بند اول توصیفی است کلی و شخصی از وضعیت معماری و البته آموزش معماری. در حکم پیش درآمدی است که باید مخاطب را برای ورود به بحث آماده کند که البته نمی کند. به کلمات آخر که می رسی ناگهان میان ساختار درسی دانشکده معماری دانشگاه تهران رها می شوی. 

ادامه مطلب...
۱ نظر
محمد جواد احمدی زاده

چهار: نقدی بر جستار دو، هنر بافی

همین ابتدا می گویم که خیالم راحت شود، نوشته درگیر یک ادعاست و بیشتر که جلو می رویم بسط پیدا می کند. اواسط مطلب نگارنده فراموش می‌کند که ادعایش را باید ثابت کند و به سراغ نتایج ریشه ای این مشکل مدعای خود می رود و در آخر هم  بی آن که هنر را تعریف کرده باشد خواستار بازتعریف آن می شود.

اما این ها که گفتم سخت گیری هایی بیش نبود. لزومی ندارد تمام نوشته های عالم از منطق تعریف شده نوشتار علمی پیروی کنند، نویسنده گاهی باید با لطایف الحیل مخاطب خود را سرگرم کند تا او قانع مطلب را ترک کند. مثلا بیایید کمی روشن تر این مطلب را بررسی کنیم. هنر و تاریخ و مردم محل شاید تقاطعی باشد برای ادعای نگارنده. من ابتدا ترجیح می دهم هنر را در ظرف تاریخ بریزم و سپس از زاویه جامعه و مردم به آن بنگرم تا شاید هنر آماتور(!) و هنرمند آماتور معلوم شود که چیست و کیست.

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

یک: قصه‌ی تاریخ


عادت کردیم که با نظام علت و معلولی خودساخته‌مان به تحلیل تاریخ بنشینیم و قضاوت کنیم که چه شد که این گونه شد. هرکه را که به گفتن چرایی حوادث تاریخی مشغول شد تحسین کنیم و او را از نوادر بخوانیم. اما تاریخ چیزی نیست جز توصیف چگونگی احتمالی که فقط می گوید شد آن چه شد. این ساده انگاری ماست که با قطعیت به تاریخ نگاه می کنیم. شاید هم حاصل ناسازگاری ساختار مغزمان با زبان احتمالات و شاید هم ناشی از نادانستگیمان باشد. سطحی ترین دید به تاریخ قصه پنداشتن آنست. قصه ای که تکرار می شود و ما به ازای دوباره‌ی عینی دارد. هرقدر هم که سعی کنیم تاریخ نه شبیه سازی می شود و نه تکرار. همان وقوع یکباره اش هم ناشی از احتمالی میان احتمالات بود. تاریخ رمانی جذاب نیست که در آن روایت از نقاط تعلیق و بحران بگذرد و ما‌هم نظاره گرانه پایانش را پیش بینی کنیم. تاریخ شناخت چگونگی رفتار احتمالات است در نظام آشفته ی سرنوشت بشر که گرچه ما را در پیش گویی هایمان یاری نمیکند اما لااقل به ما می فهماند که تو پیشگو نیستی!
۲۶ تیر ۹۷

۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده