همین ابتدا می گویم که خیالم راحت شود، نوشته درگیر یک ادعاست و بیشتر که جلو می رویم بسط پیدا می کند. اواسط مطلب نگارنده فراموش میکند که ادعایش را باید ثابت کند و به سراغ نتایج ریشه ای این مشکل مدعای خود می رود و در آخر هم بی آن که هنر را تعریف کرده باشد خواستار بازتعریف آن می شود.
اما این ها که گفتم سخت گیری هایی بیش نبود. لزومی ندارد تمام نوشته های عالم از منطق تعریف شده نوشتار علمی پیروی کنند، نویسنده گاهی باید با لطایف الحیل مخاطب خود را سرگرم کند تا او قانع مطلب را ترک کند. مثلا بیایید کمی روشن تر این مطلب را بررسی کنیم. هنر و تاریخ و مردم محل شاید تقاطعی باشد برای ادعای نگارنده. من ابتدا ترجیح می دهم هنر را در ظرف تاریخ بریزم و سپس از زاویه جامعه و مردم به آن بنگرم تا شاید هنر آماتور(!) و هنرمند آماتور معلوم شود که چیست و کیست.