رویکرد نویسنده ستودنی است که در آغاز از انسانشناسی شانه خالی میکند؛ زیرکانه بیان شده؛ چرا که رویکرد جایگزین را اعلام نمیکند؛ ولی اصلا تاثیر خوبی بر خواننده ندارد و از ارزش متن میکاهد. به هر حال محتوا آنقدر عمیق است که برای شروع به این نیمچه بند اولیه نیاز داشته باشد.
بندهای دوم و سوم در امتداد یکدیگرند؛ ریتم سریع محتوا به خواننده اجازهی خسته شدن نمیدهد و مثالهای متنوع به هر مخاطب عامی فرصت ندانستن بعضی از آنها را میدهد. هر دو بند در مجموع روایتهای مختلفی است از پرسش پاراگراف اول: «من کیستم؟» ساختار هر دو پاراگراف یکی است. ابتدا مثالهای متعدد از همان پرسش میآید؛ بعد به یکباره زیر میز میزنیم: «شاید این ریسمان بافتنها بیهوده باشد.»/«دنیای ما پر است از تعریفها که خود را با آنها گول میزنیم.» و پایان پاراگراف هم پرسش برانگیز به پایان میرسد. جنجالیترین جملهای که ساختار هر دو بند را متشنج کرده روایت «الانسان حیوان ناطق» و استنباط «خرد» از آن است؛
معروف است که در دورهی سلطنت پهلوی اول و در عصر اقتدارگرایی که بازتعریف هویت ایرانی یکی از اهداف بود، معماری بهمثابه یک ابزار تبلیغاتی مورد توجه حکومت قرار گرفت و آثار زیادی ساخته شد. منقول است که رضاشاه در هنگام بازدید و یا بهرهبرداری از این آثار، گاها انتظارات دیگری از شکل معماری آن داشته و نسبت به آن ابراز نارضایتی میکرد. بنابراین معماری آنزمان چنان قدرتمند بود که در برابر خردهفرمایشات یک «نظامی» بلندمرتبه مقاومت میکرد.
اسناد معماری را از جهت کارکرد حقوقی، می توان دستورالعملی دانست برای تعیین نحوه سرمایه گذاری متوجه به پاسخگویی به نیازهای آینده. بنابراین، اسناد معماری:
🔹 دستور العمل است، یعنی متضمن احکام است و "باید" و "نباید" دارد. بعضی چیزها و کارها را مجاز می شمارد و بعضی چیزها و کارها را ممنوع می کند. خاصیت دستورالعملی و تجویزی و تحکّمی معماری، هم در مراحل آغازین فرایند و در هنگام تدبیر فضا و هم در مراحل پایانی و پس از آن در هنگام بهره برداری از فضا، آشکار و غیر قابل انکار است. از این جهت معماری با قدرت و سیاست، نسبت دارد و به آن تنه می زند و تأثیر می گذارد.
آیا هدف ما از آشپزی مشخص هست؟ حتی اگر بعضی از اهداف را پیشفرض حساب کنیم، بازهم هدف همیشه یکی نیست! چرا که گاهی فلافل فروشیهای شکمپر کن را بهترین پاسخ میدانیم و گاه حاضریم پولی چندبرابر فلافل را صرف انعام مسئول رستورانی مجلل کنیم! البته بعضا پیش میآید که هدف از آشپزی محدود بزرگتر از یک وعدهی غذایی باشد؛ قطعا جوجهای شمال بهترین بهانه برای دورهمی است؛
مطلب پیش رو برای اثبات است؛ گزارههای ادعایی دارد و بهوسیلهی گزارههایی دیگر پشتیبانی میشود. در چنین ساختار منطقی و غیرکلیشهای، مهمترین نکته، ارتباط منطقی بین گزارههاست. بنابراین ترجیح میدهم نقدم را با تاکید بر این موضوع پیش ببرم.
از قرن هجدهم که فنون نو وارد معماری شد، آدمی اجازه یافت تا از برخی محدودیتهایی که تا پیش از آن طبیعت جلوی پایش گذاشته بود، گذر کرده و ساختمانهایی بزرگتر و با تناسباتی جدید بنا کند. تحولاتی که در حد تغییر سبک نماند و لازم بود تا معماران از سنت های خویش دست کشیده و به تجربه بکوشند تا ساحتهای اجتماعی، فرهنگی و زیباییشناسانه را بازتعریف کنند. بدنبال این تغییرات، شرایط ایجاب میکرد تا آکادمیهای آموزش معماری با رویکرد جدید تاسیس گردد که آغاز آن در ایران همگام با تولد رشتهی مهندسی معماری در دانشگاه تهران بود. اما بیاییم و در رویکرد آموزشی خویش مداقه کنیم:
مطلب یک، دربارهی موضوعی کلی است و باعث خرسندی است که نگارنده دچار کلیگویی نمیشود و در این موضوع بزرگ از یک شاخه به شاخهی دیگر نمیرود و صرفا به تحلیل موضوع «احتمالانگاری تاریخ» میپردازد. نویسنده بدون مقدمه و با جمع بستن خود و تمام خوانندگان در ضمیر «ما» به یک دیدگاه غلط میتازد. جملهی اول موید سبک نوشتاری اوست و تا پایان مقاله نیز حفظ میشود: محکم، ساختاریافته و بدون شوخی که ابتدا گزاره را به میان میآورد و سپس ادله را.