در پاسخ به نقد ششم، لازم دیدم که به چهار مساله اشاره کنم:
۱- جایگاه متن و نوع مخاطب
۲- رسالت متن
۳- در دفاع از «کاریکاتور» و «عرفی»
۴- منابع اصلی متن

۱- مخاطب و جایگاه عرضه است که تعیین می‌کند که این اندیشه را با کدام منطق نوشتاری و لحن در بند کلمات بکشانیم تا به رسالت خود عمل کند. «کاریکاتور‌های آموزش عرفی» همان طور که منتقد اشاره می‌کند برای یک نشریه‌ی دانشجویی انجمن علمی معماری به‌نگارش درآمده و مخاطبینش کسانی هستند که با نگارنده تجاربی مشابه دارند. از ابتدا هم انتظار می‌رفت که این یادداشت در بخش «دیدگاه» مجله منتشر شود. اما پیش‌فرض من بر آن است که مخاطب و نویسنده در درک آموزش معماری تجاربی مشترک دارند و سعی کرده‌ام تا با نقد‌هایم مخاطب را به یاد شرایط و تجارب خویش بیندازم و او را با متن همراه کنم.

۲- شاید بزرگ‌ترین رسالت متن، توصیفی درست از وضع فعلی ما و هم‌چنین استعمال (یا حتی ابداع) اصطلاح «آموزش عرفی». حقیقتش از برچسب «توصیفی» بودن احساس شرم نمی‌کنم و بنظرم یکی از مشکلات ما عدم وصف‌حال واقع‌بینانه‌ی خودمان است؛ به همین خاطر تلاش کردم که برای وصف این وضعیت که پیش‌زمینه‌اش تجارب مشترک می‌باشد را در اصطلاح من‌درآوردی «آموزش عرفی» خلاصه کنم. معتقدم که اصطلاحات در صورتی که مستعمل واقع شوند می‌توانند جمع بزرگی از مردم را هوشیار کنند و یا حداقل چون تلنگری برای مخاطب واقع می‌شوند.

۳- بنظرم، در وصف دو کلمه‌ی عرف و کاریکاتوری بودن، به حد کافی اشاراتی شده. همان طور که منتقد به درک «عرف» رسیده و آن را «مقولات اساتید» می‌داند. اما شاید اشارات به «کاریکاتور» مستتر تر باشد. درست که تاکید بر «درک عمومی کنکور» است؛ اما بنظرم جمله‌ی بعدی دقیقا به وجه دیگر کاریکاتوری بودن مساله اشاره دارد: «اما در کاریکاتوری بودن این سیستم، همین بس که درک عمومی به‌تنهایی نمی‌تواند جور ناکامی‌های دانشجویان دانشگاه تهران در دیگر قسمت‌های کنکور را بدهد و در نهایت تعداد قبولی‌های بچه‌های دانشگاه تهرانی از طریق کنکور به حداقل می‌رسد.» بدین معنا که نقطه‌ی اغراق‌آمیز کاریکاتور -درک عمومی- مطرح شده و از خواننده می‌خواهیم که خودش به بررسی نقاط ضعف سیستم بپردازد و علت‌ها را جست‌وجو کند. البته قضاوت با مخاطب است که این مساله‌ی مستتر چقدر قالب درک بیان شده...

۴- یادداشت نوشته‌شده از دو منبع اصلی تغذیه شده: اول، تجارب آموزشی نگارنده و دیگر، مقاله‌ای در باب تغییر شرایط معماری از قرن هجدهم و ضرورت تغییر دیدگاه. تلاش من معطوف به این نکته بود که در بند اول، خیلی کوتاه به تغییرات معماری در قرن هجدهم بپردازم و تاکید کنم که آموزشی جدید باید وجود داشته باشد «تا ساحت‌های اجتماعی، فرهنگی و زیبایی‌شناسانه‌ را بازتعریف کنند.» در قسمت دوم به توصیف وضعیت دانشگاهمان می‌پردازم و در پایان این تبعیت عرفی از اساتید را نه‌تنها کاریکاتوری دانسته که مخالف با ضرورت‌های زمانه عنوان می‌کنم. البته از منتقد تشکر می‌کنم که با آن که ترجیحم بر پایان باز یادداشت بوده، اما بنظر حد آن رعایت نشده و مخاطب نمی‌تواند مسائل عنوان شده در مقدمه را در نتیجه‌گیری تداعی کند. بنظرم، این مساله مهم‌ترین نقد وارده بود.