جستار

رسانه ای برای نقد

انتقال

محتویات جدید جستار از این به بعد در دامنه‌ی اختصاصی منتشر خواهد شد:
۰ نظر
محمد فرید مصلح

هجده: نقدِ نقد شانرده

آشفتگی را می پذیرم. آشفته نوشته بودم چون قصد نفی یا اثبات چیزی را نداشتم. هیچ ارجاعی ندادم و همه در حد اشاره بود و العاقل یکفیه الاشاره!

انسان شناس نیستم اما حق پرسیدن پرسش های انسان شناسانه را دارم. آدم است دیگر می‌خواهد بداند. کل این متن طرح مسئله ای بیش نبود و نیست. هیچ سطری نتیجه نبود فقط گمان هایی بود که درگیرشان شدم.

ام انسان ناطق یعنی انسان خردمند اما خرد را قدما مبهم باقی گذاشته اند و ما‌به‌ازای عینی برایش پیشنهاد نکردند.

البته ناطق به معنای سخنگو برداشت جدید تری است و نطق در معنای پیشینی خرد محض است و نه حتی قوه تکلم که خود تکلم که بعد ها به آن دلالت می‌کند.

زبان بازتاب خیال انسان است و وابسته به فعالیت ذهنی او و نه خرد. گوسفند هم این گونه فعالیت را دارد. منتها گوسفند بیچاره به قوه تکلم در تکاملش دست نیافته و آدم نشده.

۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

هفده: نقدی بر جستار شانزده، حیوان ناطق؟

رویکرد نویسنده ستودنی است که در آغاز از انسان‌شناسی شانه خالی می‌کند؛ زیرکانه بیان شده؛ چرا که رویکرد جایگزین را اعلام نمی‌کند؛ ولی اصلا تاثیر خوبی بر خواننده ندارد و از ارزش متن می‌کاهد. به هر حال محتوا آن‌قدر عمیق است که برای شروع به این نیمچه بند اولیه نیاز داشته باشد.

بندهای دوم و سوم در امتداد یکدیگرند؛ ریتم سریع محتوا به خواننده اجازه‌ی خسته شدن نمی‌دهد و مثال‌های متنوع به هر مخاطب عامی فرصت ندانستن بعضی از آن‌ها را می‌دهد. هر دو بند در مجموع روایت‌های مختلفی است از پرسش پاراگراف اول: «من کیستم؟» ساختار هر دو پاراگراف یکی است. ابتدا مثال‌های متعدد از همان پرسش می‌آید؛ بعد به یکباره زیر میز می‌زنیم: «شاید این ریسمان بافتن‌ها بیهوده باشد.»/«دنیای ما پر است از تعریف‌ها که خود را با آن‌ها گول می‌زنیم.» و پایان پاراگراف هم پرسش برانگیز به پایان می‌رسد. جنجالی‌ترین جمله‌ای که ساختار هر دو بند را متشنج کرده روایت «الانسان حیوان ناطق» و استنباط «خرد» از آن است؛

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد فرید مصلح

شانزده: حیوانِ ...

به راستی که من انسان شناس نیستم. حتی  گزاره ای هم در انسان شناسی نمی‌دانم اما پرسش کلاسیک «من کیستم» مرا به توهماتی رساند راجع به این که چگونه انسان تعریف می شود که داستانش را بازگو می‌کنم. 

زمانی بود که افلاطون برای توجیه و تشکیک وجود اشیا و افراد ایده "مثل" را مطرح کرد. به زبان ساده تر وجودی هیولایی و خارج از واقعیت محسوس. این ایده بسط یافت و در تفسیر آثار ارسطو مراتب وجود شکل گرفت و سپس پورسینا ادراک جهان را بدون انسان بی معنی شمرد و دستگاه فکری بشر انسان را مرجع وجود قلمداد می کرد. تا این جا انسان موجودی هوشمند یا بهتر بگویم تنها موجود هوشمند است که امثال برای اوست که از عالم معنا به عالم وقوع می رسند. اما شاید این آسمان ریسمان بافتن ها بیهوده باشد چرا که همان مفسران بودند که خیلی ساده تر گفتند که «الانسانُ حَیوان ناطق». انسان حیوان خردمند است. اما این خرد چیست؟

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

پانزده: نقدی بر جستار دوازده

تقابل قدرت با تعامل داستان جدیدی نیست، به درازای تاریخ سرکوب پیشینه دارد. اما در روزگار ماست که این دوگانگی بیش از پیش دیده می شود.

این گزاره بدیهی است که انسان موجودی اجتماعی است و حیات او در قبال زندگی با دیگران است. اگر این گونه باشد پس معماری که هدفش تامین کالبد برای زندگی انسان است باید تولیدگر فضاهای تعاملی نیز باشد. مثال واضح این امر ساخت شوراهای شهر و سنیوریا در ایتالیای دوران رنسانس است.

اما در جوامع اقتدارگرایی مثل کشور ما هیچگاه این خواست ها فریاد زده نشدند. اگر فضایی برای تعامل هم لازم بود پس پرده بود و یا در پشت نقاب عناوین توجیه پذیری مثل مسجد، حسینه و تکیه و یا قهوه‌خانه ها. باغ های شیراز هم از همین قسم اند. به جرئت شیراز از معدود شهرهایی بود که دیدم و زندگی شهری در آن جریان داشت.

اما بعد فکر می‌کنم که فریاد جسورانه اما منفعلانه تعامل خواهی کلیشه شده و باید به فکر پیشنهاد مصلحانه بود. نمی‌دانم شاید بازآفرینش همان روش قدیمی هم کارساز باشد و یا بوده اما بمباران اطلاعاتی چنان که در آخر این متن شاهدش بودیم فقط خواننده ناآشنا را اقناع می‌کند که دردیست از دردها و درمان هم نمی‌دانیم...

و له الحمد

8 مهر 97

۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

چهارده: نقدی بر یادداشت سیزده، به حال کدام بگرییم؟ معماری یا اسنادش؟

معروف است که در دوره‌ی سلطنت پهلوی اول و در عصر اقتدارگرایی که بازتعریف هویت ایرانی یکی از اهداف بود، معماری به‌مثابه یک ابزار تبلیغاتی مورد توجه حکومت قرار گرفت و آثار زیادی ساخته شد. منقول است که رضاشاه در هنگام بازدید و یا بهره‌برداری از این آثار، گاها انتظارات دیگری از شکل معماری آن داشته و نسبت به آن ابراز نارضایتی می‌کرد. بنابراین معماری آن‌زمان چنان قدرتمند بود که در برابر خرده‌فرمایشات یک «نظامی» بلندمرتبه مقاومت می‌کرد. 

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد فرید مصلح

سیزده: معماری و قدرت

اسناد معماری را از جهت کارکرد حقوقی، می توان دستورالعملی  دانست  برای تعیین نحوه  سرمایه گذاری متوجه به پاسخگویی به نیازهای آینده. بنابراین، اسناد معماری:

🔹 دستور العمل است، یعنی متضمن احکام است و "باید" و "نباید" دارد. بعضی چیزها و کارها را مجاز می شمارد و بعضی چیزها و کارها را ممنوع می کند. خاصیت دستورالعملی و تجویزی و تحکّمی معماری، هم در مراحل آغازین فرایند و در هنگام تدبیر فضا و هم در مراحل پایانی و پس از آن در هنگام بهره برداری از فضا، آشکار و غیر قابل انکار است. از این جهت معماری با قدرت و سیاست، نسبت دارد و به آن تنه می زند و تأثیر می گذارد.

ادامه مطلب...
۰ نظر

دوازده: تعامل ستیزی در عصر تعامل‌گرایی

وقتی که در کنار سعید -دوست شیرازی‌ام- در باغ ارم قدم می‌زدم از بُنِگاه‌های این باغ می‌گفت. فضاهایی که از گذشته به یادگار باقی مانده و مردم با صحبت و تعامل مسائلشان را حل می‌کردند. این فضا مرا به یاد حیاط مرکزی دانشگاهِ سعید انداخت که درب‌هایش توسط حراست قفل شده است! حیاطی زیبا، با تناسب و پر از درختان نارنج که سال‌هاست بر روی دانشجویان بسته شده تا مبادا کسی از این بنِگاه استفاده کند! نمی‌دانم مقابله با بنگاه چه سودی دارد؟!
ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد فرید مصلح

یازده: نقدی بر جستار ده

من متن را از آخر می‌خوانم. ابتدا با نگارنده همدلی می‌کنم چراکه هدف در معماری قابل ترجمه است اما شاید مابه‌ازای فلافل فروشی‌های شکم‌پر‌کن و رستوران مجلل را دقیق نیابم. ولی مهم نیست مقصود دو سر طیف معماری کیفی است گیرم با خط‌کشی خاص. جوج های شمال و شوری غذای دختران دم بخت کار را سخت‌تر می‌کند. نمی‌فهمم که مقصود، انگیزه و قصد معمار است برای ساخت ساختمان یا کاربری بعدی فضا که به روابط اجتماعی و امثالهم می‌انجامد. مثلا خانه‌ی مادر‌بزرگ دلنشین است نه برای این که معمارش آن را دلنشین ساخته که به یمن وجود مادربزرگ. اما باز هم مهم نیست. نمی‌دانم که ترجمه گوجه‌ای که سس کچاپ می شود در معماری چیست. چون مصالح معماری بسیار ناشناخته ترند و هرکسی نمی‌شناسد حتی خود معماران. اما بیشتر مواد آشپزی را همه دیده‌اند. اینجاست که می فهمم مشکلم با این تمثیل طول و دراز چیست. آشپزی حرفه‌ای است که حرفه‌ای هایش در همه‌ی خانه‌ها پیدا می‌شوند و آدمی ناگزیر است که محصولش را هر روز به کار ببرد اما معماری فقط در وجه دوم با آشپزی مشترک است. معماران عده‌ی معدودند. اما این هم خیلی اهمیت ندارد. برای من مهم این بود که از خواندن متن لذت بردم. بیان سهل‌الوصولی داشت که سر راست دلالت‌هایش را می‌رساند. شاید سرتاسرش چیز جدیدی به من نیفزود اما برای کسی که هم آشپزی می‌کند و هم معماری، باب دیدگاه جدیدی را گشود. تمام متن داشت می‌‌گفت که هم معماری و هم آشپزی چیزی از جنس طراحی‌اند و من هم این گفته را تصدیق می‌کنم.

ده: قاشق چنگال معماری کجاست؟

۰ نظر
محمد جواد احمدی زاده

ده: قاشق چنگال معماری کجاست؟

آیا هدف ما از آشپزی مشخص هست؟ حتی اگر بعضی از اهداف را پیش‌فرض حساب کنیم، بازهم هدف همیشه یکی نیست! چرا که گاهی فلافل فروشی‌های شکم‌پر کن را بهترین پاسخ می‌دانیم و گاه حاضریم پولی چندبرابر فلافل را صرف انعام مسئول رستورانی مجلل کنیم! البته بعضا پیش می‌آید که هدف از آشپزی محدود بزرگ‌تر از یک وعده‌ی غذایی باشد؛ قطعا جوج‌های شمال بهترین بهانه‌‌ برای دورهمی است؛

ادامه مطلب...
۰ نظر
محمد فرید مصلح